پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

ما ادمها همیشه سعی می کنیم چیزایی که دوست داریم و برامون مهم هستند و جایی نگهشون داریم و ازشون

مواظبت کنیم.من سالها قبل نوشته هایی که برام مهم بودن و توی یک دفترچه می نوشتم اگر جایی متن ادبی قشنگی

می دیدم می نوشتم و هر از چند گاهی می رفتم سراغشون و دسته بندیشون می کردم همیشه خدا کلی کاغد یادداشت

داشتم از متنهایی که دیده و نوشته بودم . خلاصه هیچوقت نگران این نبودم که نوشته های عزیزم گم و گور بشن یا بلایی

سرشون بیاد. اما بعد از یه تایمی که گوشی ها هوشمند شد دیگه کم کم کاغذ های من هم کم و کمتر شدن تا جایی که

دیگه کاغذی نداشتم که بخوام مرتبشون کنم یا مطالب داخلشونو به یک دفتر منتقل کنم همه اونچه که دوست داشتم و توی

گوشیم ذخیره شده و دم دستم بود فقط کافی بود چند دقیقه وقت بگذارم تا متن مورد نظرم و پیدا کنم . البته چند سال پیش

یک بار گوشیم هنگ کرد و روشن نشد و من هیچ شماره ای و حفظ نبودم که بخوام بهش زنگ بزنم وای انگار حافظه ام خالی

شده بود یادمه خیلی قبلترها من یک دفتر تلفن پر از اسم و شماره تلفن و حفظ بودم سرکار بهم می گفتن دفتر تلفن گویا .

ولی حالا حتی یک شماره تلفن حفظ نیستم که بخوام زنگ بزنم . خلاصه بعد از اینکه گوشیم درست تمام شماره تلفنها رو

توی دفترچه یادداشت کردم تا دیگه دچار این مشکل نشم. اما باز دوباره بعد از چند سال، این اتفاق چند روز پیش برام افتاد.

نگم براتون، توی سیو مسیج تلگرامم کلی مطلب و متن و تاریخ تولد دوستام که این اواخر به خاطر فراموشی یادداشت کرده

بودم و کلی اطلاعات پزشکی و هر چی که بشه فکرشو کرد به قول معروف از شیر مرغ تا جون ادمیزاد و توی سیو مسیج

نگه می داشتم .گوشی موبایلم یک چندین سالی از عمرش می گذشت برای همین دیگه خوب کار نمی کرد و کارت

حافظه رو پاک می کرد برای همین از حافظه داخلی خود گوشی استفاده می کردم و گاهی برای اینگه یه برنامه نصب کنم

به خاطر حجم کم موبایل مجبور بودم یکی و پاک کنم تا بتونم اون یکی و نصب و ازش استفاده کنم و دوباره پاک می کردم

تا اون یکی برنامه پاک شده رو نصب و استفاده کنم. خلاصه که برنامه ها داشتم با این گوشی. این همه داستان تعریف

کردم که بگم هفته پیش نادر از بین اون همه برنامه توی گوشیم برداشت تلگرامم و پاک کرد تا بتونه یه برنامه نصب کنه

وقتی دوباره تلگرام ونصب کرد چشمتون روز بد نبینه سیو مسیجم خالی بود تمام اونچه که در این چند سال ذخیره کرده

بودم در یک چشم بر هم زدنی نیست و نابود شده بود . وای حالا چه کار کنم ؟!!! چند روز توی کما بودم از هر کسی

که سر رشته ای توی این برنامه ها داشت سوال کردم که میشه اطلاعات و بر گردوند و متاسفاته جواب همه منفی بود.

با خودم گفتم دیگه کاریه که شده و غصه خوردن فایده نداره.

این همه داستان تعریف کردم که به اینجا برسم و بگم رابطه هم مثل همین نوشته های مهم می مونه باید مواظبش

باشیم یه وقتی به خودمون میاییم که می بینیم اون رابطه دیگه نیست و توی زمان گم شده و هر چی دنبالش

می گریدم پیداش نمی کنیم .

پس خوب من بیا ، نه هر روز ولی چند روز یکبار به هم سلام کنیم

بیا ، نه هر روز ولی چند روز یکبار حال هم را بپرسیم

بیا گاهی به یاد بیاوریم که یکدیگر را دوست داریم

بیا  گاهی به هم بگوییم که : دوستت دارم

که گاهی خیلی زود دیر می شود.

 

 


برچسب‌ها: مواظبت دوست داشتن فراموشی موبایل
[ سه شنبه 23 دی 1399 ] [ ] [ پری ها ]

   روزهایی که چیزی به ذهنم نمی رسه برای نوشتن، به این فکر میکنم که چرا یک وقتهایی می تونم روی موضوعی تمرکز کنم و بنویسم و بعضی وقتها نمی شه. این چند روز درگیر یه سری کارها بودم که کلا اجازه نداد به نوشتن فکر کنم .

الان هم تقریبا نیم ساعتی هست که صفحه وورد بازه و من به صفحه سفیدش خیره شدم و دنبال کلمات مناسب می گردم ولی انگار کلمات مناسب رفتن تعطیلی اخر هفته .             

داشتم فکر می کردم که بوی رنگ و صدای اسپری رنگ شنیدم.

رفتم حیاط ببینم سر و صداها برای چیه. دیدم نادر با اسپری رنگ جلوی در حیاط و خط کشیده و برای کسانی که میخواهند وارد حیاط بشوند مرز مشخص کرده که تا همون محدوده وارد بشوند .

یعنی شامل حال ما که از بیرون  وارد خونه می شویم هم هست. کفشها را باید داخل محدوده خط کشی در بیاوریم و با دمپایی که کناری گذاشته بریم و ظرف ضدعفونی و برداریم . یعنی اخر رعایت کردن پروتکل بهداشتی در خانه ما رعایت می شود.

گذشته از این ماشین نازنینم که الان چند ماهی میشه که هر شب باید کامل شسته و ضدعفونی بشه بعد وارد حیاط بشود. بیچاره دخترم رنگ به روش نمونده . این هم از شرایطی که کرونا برای ما فراهم کرده .

خلاصه که با این وسواسی که ما پیدا کردیم به سلامتی و میمنت اگر کرونا رختشو جمع کرد رفت ما چطور می خواهیم به زندگی عادی برگردیم. امروز داشتم فیلم نگاه می کردم توی فیلم  روبوسی چندتا دوست و نشون میداد

یهو دلم برای روبوسی و بغل کردن دوستام تنگ شد، الان چندین ماه هست که حتی با هم دست هم ندادیم چه برسه به بغل کردن و روبوسی . قبلنا این برخوردا چقدر عادی بود و حالا برامون دست نیافتنی و دوررررر شده .

 حالا باید حتی از نزدکترین دوستت دور باشی و فاصله بگیری . سر شب داشتم با دوستم توی واتساپ حرف می زدم بهش گفتم چقدر دلم براش تنگ شده خندید گفت مگه هر روز منو نمی بینی ؟ گفتم،

اره ولی انگار تو توی یک سلول هستی و من هم سلول کناریت نمی تونم حتی باهات شوخی کنم و غلغلکت بدم . آخه خیلی غلغلکی هستش و نقطه ضعفشه و بهانه ای برای من که اذیتش 

کنم . تا یک سال پیش حتی این کار برام دور و دست نیافتنی نبود، ولی حالا خنده دار و گریه دار شده .

توی این شرایط فقط می تونیم بگیم امیدواریم به خیر بگذره ، فقط همین ...

فردا اولین کاری که می کنم به دوستام می گم که دوستشون دارم و اینکه چقدر دلم براشون تنگ شده و اینکه خوشحالم که سلامت هستن . همینکه سالم هستن برام کافیه .


برچسب‌ها: دلتنگی پروتکل کرونا ضدعفونی روبوسی سلول غلغلک دوست داشتن
[ جمعه 27 تير 1399 ] [ ] [ پری ها ]

روزهایی هست که دوست داری در سکوت مطلق باشی. انگار که توی سینما نشستی و داری فیلم تماشا میکنی . به صداها گوش میکنی به ادمهای اطرافت که در تردد هستن

و گاهی تو رو مخاطب خودشون قرار میدن و منتظر می مونن که جوابشون و بدهی .ولی ... حتی حوصله نداری جواب بدی که خوبی یا بدی .چون نه خوبی و نه بدی .

یه حالت بین خوب و بد . نمی دونم به این حالت چی میگن ، بی تفاوتی یا قرار گرفتن توی خلاء. انگار وقتی میخواهی دستها و سرتو تکون بدی کلی زمان می بره تا دستت به صورتت برسه

یا سرتو به سمتی برگردونی . سنگین و کند. انگار ته دلت خیلی بزرگ شده مثل یه صحرا یا یه دریا در سکون و سکوت مطلق ولی وسیع خالی از هر چیزی .

دلم میخواد یه سنگ بندازم توی اون دریا تا ارتعاش کوچکی به وجود بیاد یا یه مارمولک کوچک روی شنهای صحرا بندازم تا با راه رفتنش جای پاهاشو روی شنها ثبت کنه.

چرا ما ادمها گاهی دچار این سکون و سکوت می شویم؟ نمی دونم براتون اتفاق افتاده یا نه . برای من خیلی پیش میاد گاهی تا چندین روز ادامه داره و بعد انگار یکی

از بیرون دستمو میگیره و منو با شدت از اون خلاء می کشه بیرون . و جالب اینجاست اون شخص هیچ کس نیست جز خودم . یاد گرفتم هیچکس برام کاری نمیکنه جز خودم ، هیچکس بهم کمک نمیکنه جز خودم.

پس خودمو دوست دارم حتی وقتایی که ناراحته ، غمگینه ، دلسرده ، بی تفاوته، شاده ، تنهاست. همه اینها مجموعه من هستن. یاد گرفتم به خودم اجازه بدم غمگین باشم

احساس تنهایی کنم، گریه کنم، غر بزنم، نق بزنم ،چون اگر خودمو سرکوب کنم و بگم نه حق نداری غمگین باشی حق نداری غر بزنی به خودم ظلم کردم. باید به خودم اجازه بدم

حرف بزنه و حرفاش توی خودش تلنبار نشه. به قول دوستم حتی وقتایی که ناراحتی ،غمگینی و یا حتی افسرده ای بنویس . نوشتن خیلی بهم کمک میکنه برای اینکه بیشتر خودمو بشناسم .

پس بیاییم یه تمرینی رو از امروز شروع کنیم . بشینم پای درد دلهای خودمون و هر چی دلمون میگه بشنویم و بنویسیم .حتی شده یک خط یا چندخط مهم اینه

که به خودمون اهمیت بدیم و حرفامونو بشنویم ما در این زمانه کمتر به خودمون اهمیت می دهیم و به کم به حرفای خودمون گوش        می کنیم .

امیدوارم این تمرینی باشه برای اینکه بیشتر خودمونو دوست داشته باشیم .


برچسب‌ها: سکوت سکون تمرین نوشتن محبت دوست داشتن
[ دو شنبه 26 خرداد 1399 ] [ ] [ پری ها ]

درود دارنده زیباترین قلبها

دوست داشتن اولین و قشنگترین حسیه که هر آدمی نسبت به کسی پیدا میکنه .

اینکه کسیو داشته باشی که نگرانت باشه، براش مهم باشی و بهت اهمیت بده بزرگترین نعمته.  

  همین خوب است ؛

همین که تو نگرانم می شوی ،

همین که هر اتفاقی بیفتد تو هستی که آرامم کنی،

تو هستی که بگویی گور بابای دنیا، به دلت بد راه نده ،

تو هستی که بگویی مراقب خودت باش،

تو هستی که سنگ صبورم باشی

تو هستی که بگویی آرامشت را برای این چیزهای ساده ، خراب نکن

تو هستی که بگویی خودت را بیشتر دوست داشته باش

تو هستی و من بیشتر از همیشه مراقب خودم هستم،

و من بیشتر از همیشه بیخیال دنیا و اتفاقات عجیب و غریبش ، در را به روی غم ها بسته و مراقبم که هیچ چیز و

هیچ کس آرامش طوفان جهانم را به هم نریزد.

اگر چه هستی و آرامم؛

ولی تو باز هم نگرانم باش،

نگرانی ات را دوست دارم...

درک شدن لذت بخش ترین حس دنیاست

ای کاش به جای ظاهر ادما باطنشونو می دیدیم

 که با یک سلام گفتن تا ته روحت و ببینن و نیاز نداشته باشی که توضیح  بدی یا دروغ بگی که خوبی .

 آدما اگر روح همو ببینن نه دروغی گفته میشه نه دلشستگی به وجود میاد.

تلخیص نرگس صفاریان


برچسب‌ها: قلب نگرانی سنگ صبور روح طوفان غم دوست داشتن
[ جمعه 5 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 165
بازدید کل : 8055
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1